ترجمه مقاله

لب شیرین کردن

لغت‌نامه دهخدا

لب شیرین کردن . [ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بسم . تبسم . ابتسام . کشر. دندان برهنه کردن . افترار. خنده کردن . (آنندراج ) :
غنچه اش هر گه لبی از خنده شیرین میکند
پرتوش روشن چراغ حسن پروین میکند.

ملامفید بلخی (از آنندراج ).


خدای را که به اغیار لب مکن شیرین
که تلخ بر تو همان نوشخند خواهم کرد.

شانی تکلو (از آنندراج ).


ترجمه مقاله