ترجمه مقاله

لج کردن

لغت‌نامه دهخدا

لج کردن . [ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ستیزه کردن . لجاج کردن . لجاجت کردن . ستهیدن . رجوع به لج و لجاج شود :
او [مؤذن بدآواز] ستیزه کرد و لج بی احتراز
گفت در کافرستان بانگ نماز.

مولوی .


هر چه میگفت لَلَه لج میکرد
دهنش را به لله کج میکرد.

ایرج میرزا.


ترجمه مقاله