لحلغتنامه دهخدالح . [ ل َح ح ] (ع ص ) برچفسیده . قریب بر چفسیده . (منتهی الارب ). || مقابل کلاله . لاصق النسب . منه قولهم : فلان ابن عمی لحاً؛ ای لاصق النسب . (منتهی الارب ). ابن عم لح ؛ پسر عمی نزدیک .