ترجمه مقاله

لدغ

لغت‌نامه دهخدا

لدغ . [ ل َ ] (ع مص ) لسع. تلداغ . گزیدن (چنانکه مار و کژدم ). (منتهی الارب ). گزش . گزیدن و زدن با دهان چنانکه در مار. (حریری ). گزیدن کژدم . (تاج المصادر). گزیدن مار و کژدم و منج . (زوزنی ) :
سده و دیدان و استسقاء و سل
کسر و ذات الصدر و لدغ و درد دل .

مولوی .


حدیث : لایلدغ المؤمن من جحر مرّتین . صاحب آنندراج گوید: گزیدن کژدم و مار و ابن حاج نوشته آنکه به مؤخر خود نیش زند مثل زنبور و کژدم ، گزیدن آن را لدغ و لسع گویند و آنکه به دندان گزد مثل سگ و سباع و مار گزیدن آن را نهش نامند. || طعن کردن کسی را به سخن . (منتهی الارب ). طعنه زدن : لدَغه بکلمة؛ طعنه زد او را.
ترجمه مقاله