ترجمه مقاله

لذع

لغت‌نامه دهخدا

لذع .[ ل َ ] (ع مص ) سوختن آتش . (منتهی الارب ). سوزانیدن . (تاج المصادر) (زوزنی ). اِحراق . بسوختن . (زمخشری ). سوختن آتش کسی را. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: باذال معجمه نزد پزشکان کیفیتی است بسیار نافذ و لطیف و آن ، گاه اتصال تفرقی کثیرالعدد متقارب الوضع و صغیر المقدار ایجاد کند و ازینرو تفرقها بالانفراد محسوس نباشد اما من حیث المجموع مانند الم و درد واحدی نماید پس لذع همان کار کند که از فرط حرارت مقتضی نفوذ و لطف انجام گیرد. پس لذع تابع حرارت باشد. و شیئی را که این کیفیت در او احداث میشود لذاع و لاذع نامند مانند خردل که در مورد ضماد استعمال گردد. کذا فی شرح الاشارات و بحر الجواهر. || برگردانیدن آتش گونه ٔ چیزی را. (منتهی الارب ). پرهودن . || رنجانیدن دوستی دِل کسی را. (منتهی الارب ). || سوزش دادن کسی به زبان . گویند نعوذ باﷲ من لواذعه . (منتهی الارب ). حذو. گزیدن . || ناسزا گفتن . || نیم داغ کردن شتر را؛ یقال لذع بعیره لذعة او لذعتین اذا وسمه بطرف المیسم رکزة او رکزتین . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله