ترجمه مقاله

لشکرجای

لغت‌نامه دهخدا

لشکرجای . [ ل َ ک َ ] (اِ مرکب ) جای سپاه . اردوگاه . لشکرگاه . سربازخانه . معسکر. جای سپاهی در درون یا بیرون شهر در حال سلم : بوصالح منصوربن اسحاق ... چون به سیستان آمد مردمان را بسیار نیکویی گفت . وعده ها نیکو کرد و آن را وفا نکرد وبه لشکرجای قرار نکرد... محمدبن هرمز... مردی جلد بود اندر مظالم شد و گفت به سیستان رسم نیست که مال زیادت خواهند و لشکری به لشکرجای باشد که مردمان را زنان و دختران باشد، مردم بیگانه به منزل و سرای آزادمردان واجب نکند. (تاریخ سیستان ). و سپاه مردود به در شهر بودند و لشکرجای آنجا بزده . (تاریخ سیستان ).
ترجمه مقاله