لش
لغتنامه دهخدا
لش . [ ل ُ ] (اِ) مخفف لوش که لجن باشد و آن گل و لای تیره و سیاه است که در ته تالابها و بن حوضها بهم میرسد. (برهان ). گل تیره باشد که در بن حوض و سیه آبها بهم رسد و آن را لوش نیز خوانند :
صاف باشد زلال دولت تو
تیره شد آب دشمنانْت ز لش .
همان لژن که مرقوم شد آن را لوش نیز گویند. (آنندراج ).
صاف باشد زلال دولت تو
تیره شد آب دشمنانْت ز لش .
پوربهای جامی (از جهانگیری ).
همان لژن که مرقوم شد آن را لوش نیز گویند. (آنندراج ).