ترجمه مقاله

لصف

لغت‌نامه دهخدا

لصف . [ ل َ ص َ ] (ع اِ) کبر. کور . کبر است و به لغت مغربی اسم حرشف است . (تحفه ٔحکیم مؤمن ). رستنیی باشد که آن را کبر میگویند و آچار آن به غایت خوب میشود. (برهان ). اصف . و بعضی گویند لصف بیخ کبر است و در خرابه ها بیشتر میشود. (نزهةالقلوب ). ثمرالکبر. (تذکره ٔ انطاکی ). خیار کبر. چیزی است که در بن گیاه کبر روید یا گیاهی است که اُذن الارنب نیز نامندش . برگش شبیه به برگ بارتنگ و نهایت تنک و نیکو و گلش کبود مایل به سپیدی بیخش پرشعبه ها و چون از بیخ برآورده و بر رخسار مالند، سرخ رنگ و نیکو گرداند. || نوعی از خرما. (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله