ترجمه مقاله

لطیف

لغت‌نامه دهخدا

لطیف . [ ل َ ] (اِخ ) لطیف الدین سنجری ، متخلص به لطیف . از مردم مراغه است و این رباعی او راست :
گوئی که بگو چگونه اشکت خون شد
چون نیست دلی باتو چه گویم چون شد
در دیده ٔ من خیال رخسار تو بود
اشکم چو گذر کرد بر آن گلگون شد.

(قاموس الاعلام ترکی ).


رجوع به لطیف الدین زکی مراغه ای شود.
ترجمه مقاله