ترجمه مقاله

لطیمة

لغت‌نامه دهخدا

لطیمة. [ ل َ م َ ] (ع اِ) لطیمه . مشک . || طبله ٔ مشک . (منتهی الارب ). وعاء مسک :
زلف مگو یک لطیمه عنبر سارا.

قاآنی .


|| بازار عطاران . || ستور که بار و رخت عطار و بزّاز برداشته باشد. (منتهی الارب ). کاروان که در او عطر بود. (مهذب الاسماء). شتری که دواهای خوشبوی بار کنند. کاروان بوی خوش بار: و منه «یا قوم اللطیمة اللطیمة»؛ ای ادرکوها. (اقرب الموارد). ج ، لطائم .
ترجمه مقاله