ترجمه مقاله

لعب

لغت‌نامه دهخدا

لعب . [ ل ِ ] (ع مص ) بازی کردن . لَعْب . لَعِب . تلعاب . (منتهی الارب ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: لعب به کسر لام ، مصدر لعب به فتح عین است ، یعنی کرداری از او سر زد که از آن کردار مقصود و منظور درست و صحیحی حاصل نکرد. کما ذکر الراغب و در کشف گفته : عملی که اصلاً فائده ای را در بر نداشته باشد لعب گویند. کذا فی جامع الرموز فی کتاب الشهادة.
ترجمه مقاله