ترجمه مقاله

لفچ

لغت‌نامه دهخدا

لفچ . [ ل َ ] (اِ) لب سطبر. لب درشت آویخته . لغتی است در لفج . به معنی لب حیوانات مخصوصاً شتر و گاو و خر استعمال میشود :
فروهشته لفچ و برآورده کفچ
به کردار قیر و شبه کفچ و لفچ .

فردوسی .


لفچهائی چو زنگیان سیاه
همه قطران قبا و قیر کلاه .

نظامی .


فروهشته لفچ و برآورده کفچ
همه لفچ کفچ و همه کفچ لفچ .

شیوای طوسی .


سر زنگیان را چو آرد به بند
خورد همچو لفچ سر گوسفند.

امیرخسرو.



قلقال ؛ لفچ شتر.
ترجمه مقاله