ترجمه مقاله

لقاربیک

لغت‌نامه دهخدا

لقاربیک . [ ] (اِخ ) محمدبن سلیمان الکاشعزی . صاحب حبیب السیر آرد: در اوایل حال در بلاد ترکستان به امر تجارت اشتغال داشت . در خلال آن احوال نزد یکی از خانان راه یافت و علم وزارت برافراشت و در اندک زمانی به تکفل آن مهم پرداخته و به سبب عدم قابلیت معزول شد و از ترکستان به مروشاهجان رفته ، در سلک ملازمان درگاه سنجری انتظام یافت و به سبب دانستن لغت ترکی و صرف امتعه ٔ دنیوی پرتو التفات سلطانی بر وجنات احوالش تافت و بعد از چندگاه که در مرو اقامت کرد از سلطان اجازت طلبیده به حج رفت و چون از آن سفر بازآمد به ضبط اموال ولایات بلخ منصوب شد و در آن اوقات نسبت به امیرقماج خدمات پسندیده بجای آورد و مقارن آن حال شرف الدین ابوطاهر وفات یافت و امیر قماج هزارهزار دینار نیشابوری به سلطان تقبل کرد تا منصب وزارت به محمدبن سلیمان مفوض ساخت و لقاربیک خلعت وزارت پوشیده و امیرمعزی این قطعه در تهنیت او در سلک نظم کشیده است :
صدر نیک آخر محمدبِن سلیمان آنکه هست
چون محمد دین پرست و چون سلیمان ملک دار
انتظام امر او شد شغل گیتی را پناه
وز نگارکلک او شد کار عالم چون نگار
باغ ملت را ز رسم او پدید آمد درخت
سال دولت را ز عدل او پدید آمدبهار.
و در جوامعالتواریخ جلالی مسطور است که محمدبن سلیمان در وقت شروع در منصب وزارت تقلید خواجه نظام الملک کرده در نگین خود نقش کرد الحمدﷲ علی نعمه و بعد از آن روزی می پرسید که محمد والحمد بحسب عربیّت یک معنی دارد و در هر دو نام حضرت رسول (ص ) است . جواب دادند: بلی ، گفت : پس من توقیع خود را تغییر داده محمدﷲ علی نعمه میسازم . حضار مجلس به مسخرت زبان گشادند و معین الدین اصم که از کبار فضلاء و منشی دیوان سلطان بود آغاز هزل کرده خندان شد و محمدبن سلیمان با وجود عدم استحقاق و قلّت قابلیت به سبب مساعدت طالع چند روزی در کمال استقلال به سرانجام امور ملک و مال قیام کرد و چون آفتاب دولت او به نقطه ٔ زوال رسید، فخرالدین لغاربیک که از نزد سلطان محمود به رسم رسالت به مرو آمده بود در خلوتی حقیقت حال محمدبن سلیمان را به عرض رسانید و حکم عالی به اخذ و قید او عز صدور یافته ، ملازمان سلطان هرچه در تحت تصرف لقاربیک بوداز وی بستدند و بعد از آن ضبط بعضی از بلاد ترکستان به وی مفوض گشت و چون محمد ضعفی داشت ، کجاوه بر شتر بسته در آن نشسته متوجه آن دیار شد و در اثناء راه دست قضا مرکب حیات او را پی کرد و محمد رخت بقا به باد فنا داده روی به عالم عقبی ̍ آورد. (حبیب السیر جزء چهارم از ج 2 ص 185).
ترجمه مقاله