ترجمه مقاله

لمع

لغت‌نامه دهخدا

لمع. [ ل ُ م َ ] (ع اِ) ج ِ لُمْعة . (اقرب الموارد) : توقع از ایام ایشان داشتن به لمع سراب مغرور شدن است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
چون مرا ماهی برآمد با لمع
پس چرا باشم غباری را تبع.

مولوی .


آبگینه هم بداند از غروب
کآن لمع بود از مه تابان خوب .

مولوی .


وآن طبیب و آن منجم در لمع
دید تعبیرش بپوشید از طمع.

مولوی .


موسیا کشف لمع بر که فراشت
آن مخیل تاب تحقیقت نداشت .

مولوی .


زآنکه آن تقلید صوفی از طمع
عقل او بربست از نور لمع.

مولوی .


ترجمه مقاله