ترجمه مقاله

لنبه

لغت‌نامه دهخدا

لنبه . [ لُم ْ ب َ / ب ِ ] (ص ) مردم بزرگ تن و فربه . (صحاح الفرس ). فربه با گوشت نرم و لطیف . مردم فربه تن . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). فربه تن بزرگ . (فرهنگ اسدی ). شخصی فربه و بزرگ تن بود. (اوبهی ). فربه . مقابل لاغر. (برهان ).فربه و سرین بزرگ . (آنندراج ). بزرگ سرین :
چرا که خواجه بخیل و زنش جوانمرد است
زنی چگونه زنی سیم ساعد و لنبه .

عماره .


|| بزرگ . مقابل کوچک . || به هندی دراز باشد که در برابر کوتاه است . (برهان ). || مرغ لنبه ، در تداول مردم قزوین ماکیانی است که دم نداشته باشد.
ترجمه مقاله