ترجمه مقاله

لنگر انداختن

لغت‌نامه دهخدا

لنگر انداختن . [ ل َ گ َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) (... کشتی ) توقف کردن او دردریا با افکندن لنگر در آب . افکندن لنگر کشتی به دریا. || قرار گرفتن . مقام گرفتن . (غیاث ).
- لنگر انداختن کسی در جائی ؛ توسعاً متوقف شدن در هر جا. دیر در خانه ٔ کسان ماندن چنانکه چند روزی . توقف نسبتاً طویل کردن . خانه نزول شدن (در تداول مردم قزوین ). در خانه ٔ دیگران دیر ماندن . پوست تخت انداختن . القاء عصا. القاء جران . رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 31 شود.
- امثال :
کنگر خورده لنگر انداخته .
ترجمه مقاله