ترجمه مقاله

لوج

لغت‌نامه دهخدا

لوج . (ص ) لوت . برهنه . عریان . (برهان ). || احول . لوچ :
گوش کررا سخن شناس که دید
دیده ٔ لوج راست بین که شنید.

سنائی .


ترجمه مقاله