ترجمه مقاله

لوحی

لغت‌نامه دهخدا

لوحی . [ ل َ ] (ص نسبی ) منسوب به لوح . چون لوح : شکل لوحی ؛ از مجسمات جسمی است مربع که ابعاد ثلاثه ٔ آن مختلف است بر هیئت لوح : اگر هر سه عدد یکدیگر را راست نباشد آن را لوحی خوانند زیراک چون تخته بود. (التفهیم ). مؤلف دستورالعلماء گوید (حرف عین ): هرگاه سهروردی در تلویحات کلمه ٔ «لوحی » (مقابل عرشی ) استعمال کند، مرادوی چیزی است که از کتاب (دیگری ) اتخاذ کرده است .
ترجمه مقاله