ترجمه مقاله

لوحی

لغت‌نامه دهخدا

لوحی . [ ل َ ](اِخ ) (سید...) نقیبی . پسر دختر لوحی شاعر اصفهانی مذکور. فقیهی است معارض مجلسی . رجوع به نقیبی شود.
ترجمه مقاله