ترجمه مقاله

لوخ

لغت‌نامه دهخدا

لوخ . (اِ) بَردی . پیزر. دُوخ . حفا. پاپیروس (لاتینی ). پاپورس (یونانی ). لغت محلی گناباد و به معنی دوخ است که به عربی اَسَل و لَمض و غَریف گویند. گیاهی است که بر کناره ٔ آبها روید و بوریا از آن بافند. (غیاث ). گیاهی است که در آب روید و از آن حصیر بافند و در خراسان بدان خربزه آونگ کنند و در هندوستان به فیل دهند. (برهان ). لخ . (جهانگیری ). رُخ . (لغت محلی شوشتر ذیل کلمه ٔ رُخ ). رجوع به لُخ ، دوخ ، پیزر و بردی شود.
- پالانش را لوخ زدن ؛ پیزر لای پالان کسی گذاشتن .
|| (ص ) گوژ که مردم پشت خمیده باشد. خمیده و گوژ :
شود رخ زرد و پشتت لوخ گردد
تنت باریک همچون دوخ گردد.

زراتشت بهرام .


|| صاحب آنندراج گوید: رشیدی گفته که ظاهراً کوخ باشد که لوخ نوشته یعنی خانه خرپشته مرادف کاخ . (انجمن آرا) (آنندراج ).
ترجمه مقاله