ترجمه مقاله

لوس

لغت‌نامه دهخدا

لوس . (اِ) تملق . فروتنی . چرب زبانی . مردم را به زبان خوش فریفتن و بازی دادن . (از برهان ). گفتار خوش . گفتار فریبنده . فروتنی بیش از اندازه . فریفتن به فروتنی و تملق و چرب زبانی بود. (جهانگیری ). لابه است ، یعنی فریفتن به گفتار خوش و بی اندازه فروتنی کردن . (اوبهی ). تملق . چاپلوسی . (غیاث ). فریبندگی . فریب . فروتنی کردن باشد و به زبان مردم را فریفتن و مبالغت (؟) کردن . (صحاح الفرس ) :
نشکیبند ز لوس و نشکیبند ز فحش
نشکیبند ز لاف و نشکیبند ز منگ .

قریعالدهر.


وآن چاپلوس بسته گر خندان ؟
کت هر زمان به لوس بپیراید.

لبیبی .


چون بیامد به وعده بر سامند
آن کنیزک سبک ز بام بلند
به رسن سوی او فرودآمد
گوئی از جنّتش درود آمد
جان سامند را به بوس گرفت
دست و پا و سرش به لوس گرفت .

عنصری .


مرد قانع نه مرد لوس بود
کز طمع، گربه چاپلوس بود.

سنائی .


گر بودم سیم کار گردد چون زر
ور نبود سیم لوس و لابه فزایم .

سوزنی .


گهی بوس و گهی لوس و گهی رقص
چه گویم عیب آن شب کوتهی بود.

جمال الدین عبدالرزاق .


چو دستی نتانی بریدن ببوس
که با غالبان چاره رفق است و لوس .

سعدی .


به تدبیر باید جهان خورد و لوس
چو دستی نشاید گزیدن ببوس .

سعدی .


آمد و با هزار لابه و لوس
داد بر دست و پای برنا بوس .

امیرخسرو.


|| (ص ) نُنُر. لوس را با کلمات و مصادر ترکیب هایی است .
ترکیب ها:
لوس بار آوردن . لوس بازی . لوس بازی درآوردن . لوس کردن . لوس گری . لوس گری کردن .لوس و ننر. لوس و ننر بارآمده بودن . بچه ٔ لوس و جز اینها. رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود.
ترجمه مقاله