لوس
لغتنامه دهخدا
لوس . (اِ) غش کافور. غش که در کافور کنند.باری که به کافور زنند تا بسیارش کنند :
کافور تو با لوس بود مشک تو با ناک
با لوس تو کافور کنی دائم مغشوش .
|| دهان کج . کج دهان . || لجن و خلابی که پای به دشواری از آن توان برآورد. (برهان ).
کافور تو با لوس بود مشک تو با ناک
با لوس تو کافور کنی دائم مغشوش .
کسائی .
|| دهان کج . کج دهان . || لجن و خلابی که پای به دشواری از آن توان برآورد. (برهان ).