لکانه
لغتنامه دهخدا
لکانه . [ ل َ ن َ / ن ِ ] (اِ) معرب آن لقانق ، و ظاهراً مصحف نکانه است که نقانق معرب آن است . رجوع به جهودانه در فرهنگ رشیدی شود. لکامه . روده ٔ گوسفند به گوشت آگنده و پخته . (برهان ). چرغنده . مالکانه . زونج . عصیب . روده ٔ گوسفند که به گوشت و جگر پر کرده بپزند. (جهانگیری ). سختوبا. (زمخشری ) :
چو خر بی خبر ز آنی اکنون که آنگه
به مزد دبستان خریدی لکانه .
از پس دیوی دوان چو کودک لیکن
رود و می است و زلیبیا و لکانه .
|| و به علاقه ٔ مشابهت قضیب را بدان اراده کرده اند. آلت تناسل . (برهان ) :
من شاعری سلیمم با کودکان رحیمم
زیرا که جعل ایشان دوغی است بالکانه .
گر زآنکه لکانه آرزوی است
اینک به میان ران لکانه .
چو خر بی خبر ز آنی اکنون که آنگه
به مزد دبستان خریدی لکانه .
ناصرخسرو.
از پس دیوی دوان چو کودک لیکن
رود و می است و زلیبیا و لکانه .
ناصرخسرو.
|| و به علاقه ٔ مشابهت قضیب را بدان اراده کرده اند. آلت تناسل . (برهان ) :
من شاعری سلیمم با کودکان رحیمم
زیرا که جعل ایشان دوغی است بالکانه .
طیان .
گر زآنکه لکانه آرزوی است
اینک به میان ران لکانه .
طیان .