ترجمه مقاله

لکلک

لغت‌نامه دهخدا

لکلک . [ ل َ ل َ ] (اِ) لک لک . لقلق . ابوحدیج . قعقع. (منتهی الارب ). لقلاق . مرغی است حرام گوشت و از جمله ٔ طیور وحشی است . طائر آبی است .(غیاث ). زاغور. فالرغس . فالرغوس . بلارج . (برهان ). مرغی است مشهور که گردن و پای دراز دارد و مار شکار کند و چندان از هوا بر روی خار و سنگلاخ رها کند که مجروح و هلاک شود پس به آشیانه برد و بخورد :
لکلک گوید که لک الحمد و لک الشکر
تو طعمه ٔ من کرده ای آن مار ژیان را.

سنائی (از انجمن آرا).


لگلگ با کاف فارسی نیز آمده است . رجوع به لگلگ و لقلق و لقلق شود.
ترجمه مقاله