لگام خائیدن
لغتنامه دهخدا
لگام خائیدن . [ ل ُ / ل ِ دَ ] (مص مرکب ) اَلک . (تاج المصادر). جویدن لغام . || کنایه از سرکشی و نافرمانی کردن باشد. (برهان ). مقابل لگام لیسیدن . (آنندراج ) :
هر کجا با تیغ چونان شد چنین کلکی معین
چرخ در فرمانبری حاشا اگر خاید لگام .
لاجرم در زیر ران رای تو
ابلقش اکنون همی خاید لگام .
فراختر مطلب عرصه ٔ سخن در خشم
ستاده توسن طبعم لگام میخاید.
و رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 212 شود.
هر کجا با تیغ چونان شد چنین کلکی معین
چرخ در فرمانبری حاشا اگر خاید لگام .
انوری
لاجرم در زیر ران رای تو
ابلقش اکنون همی خاید لگام .
انوری .
فراختر مطلب عرصه ٔ سخن در خشم
ستاده توسن طبعم لگام میخاید.
میرزا محمدتقی صاحب دیوان (در تهدید از هجو).
و رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 212 شود.