لیق
لغتنامه دهخدا
لیق . (ع اِ) چیزی است سیاه که در سرمه آمیزند. (منتهی الارب ). || صوف دوات . (غیاث ). لیقه :
مگر که لیق دواتت شود در این سودا
همی بپیچد بر خویش زلف حورالعین .
مگر که لیق دواتت شود در این سودا
همی بپیچد بر خویش زلف حورالعین .
خلاق المعانی .