ترجمه مقاله

ماتورنگ

لغت‌نامه دهخدا

ماتورنگ . [ رَ ] (اِ) بمعنی سوسمار است و آن جانوری باشد که شافعی مذهبان خورند و عربان ضب خوانند، به موش خرما شباهتی دارد لیکن ازو بزرگتر است . پیه او را زنان به جهت فربه شدن خورند. (برهان ). ماترنگ . (آنندراج ). سوسمار که بتازی ضب گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به سوسمار و ماترنگ و چلپاسه و سام ابرص شود.
ترجمه مقاله