ماج
لغتنامه دهخدا
ماج . [ ماج ج ] (ع ص ) آن که پیوسته از دهانش لعاب روان باشد از پیری و کلانسالی ، و حبس آن نتواند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنکه آب از دهنش می رود از پیری . (مهذب الاسماء).
- احمق ماج ؛ مرد احمق و گولی که آب دهان وی روان باشد. (ناظم الاطباء).
|| ناقه ٔ کلان سال . (منتهی الارب ).
- احمق ماج ؛ مرد احمق و گولی که آب دهان وی روان باشد. (ناظم الاطباء).
|| ناقه ٔ کلان سال . (منتهی الارب ).