مازار
لغتنامه دهخدا
مازار. (فعل نهی ) مخفف میازار است که منع از آزار دادن باشد یعنی آزار مده . (برهان ) (آنندراج ). کلمه ٔ فعل یعنی میازار و آزار مده . (ناظم الاطباء). دوم شخص مفرد نهی از «آزردن ». میازار. نیازار. آزار مده . (فرهنگ فارسی معین ). مخفف میازار است . (انجمن آرا) :
ما زار به عشق تو و دل غمزده ٔ تست
زین بیش دل غمزده ٔ ما را مازار.
|| آزرده مشو. (آنندراج ) (انجمن آرا) :
گر به فرمان سخنی گفتم مازار از من
زانکه جرم است در آن حضرت نافرمانی .
ما زار به عشق تو و دل غمزده ٔ تست
زین بیش دل غمزده ٔ ما را مازار.
هدایت (ازآنندراج ).
|| آزرده مشو. (آنندراج ) (انجمن آرا) :
گر به فرمان سخنی گفتم مازار از من
زانکه جرم است در آن حضرت نافرمانی .
فتوحی (در عذرخواهی از انوری ، از آنندراج ).