ترجمه مقاله

ماز

لغت‌نامه دهخدا

ماز. [ زِ ] (ع اِ فعل ) قاتل به مقتول گوید: ماز رأسک و گاهی گوید ماز، و سکوت می کند، یعنی گردن دراز کن . ازهری گوید: نمی دانم این کلمه چیست مگر اینکه بگوییم مایز بوده و یاء را مؤخر بر زاء کرده و گفته اند: مازی و یاء را به جهت امر حذف کرده اند. ابن اعرابی گوید اصل آن چنین است : مردی خواست کسی را که نامش مازن بود بکشد، وی را گفت ماز رأسک و السیف ترخیم مازن . پس این کلمه مستعمل شد و فصحا بدان تکلم کردند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کلمه ٔ امر یعنی گردن دراز کن و این کلمه را قاتل به مقتول می گویدهنگامی که می خواهد سر وی را ببرد. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله