ترجمه مقاله

ماساندن

لغت‌نامه دهخدا

ماساندن . [ دَ ] (مص ) متعدی ماسیدن . در تداول عامه ، منعقد کردن . || شیر را ماست کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || در تداول عامه ، کاری را سر و صورت دادن و بانجام رسانیدن کاری که امید سرگرفتن آن نیست . فیصله دادن و یکسره کردن : این معامله را من ماساندم . بالاخره این عقد و ازدواج را فلانی ماساند. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). || با تسامحی مدلل کردن . با حالتی نابسامان قبولانیدن : حرف خود را ماساندن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماسیدن شود.
ترجمه مقاله