ترجمه مقاله

ماشا

لغت‌نامه دهخدا

ماشا. (اِ) ماشو. پشمینه و شالکی درویشان . (فرهنگ لغات دیوان البسه ٔ نظام قاری ص 204) :
طرفه بازار قماشی است که ماشأاﷲ
قدر ماشا و سقرلاطبهم یکسانند.

نظام قاری (دیوان ص 68).


قاری به خواب دید سقرلاط یک شبی
تعبیر رفت چکمه و ماشا حواله بود.

نظام قاری (دیوان ص 78).


قاری حقیقتی دان کردن به بر سقرلاط
تفتیک را و ماشا،هر دو شمر مجازی .

نظام قاری (دیوان ص 114).


و رجوع به ماشاد شود.
ترجمه مقاله