ترجمه مقاله

مانیدن

لغت‌نامه دهخدا

مانیدن . [ دَ ] (مص ) به صفت چیزی شدن باشد یعنی مثل و مانند و شبیه چیزی شدن . (برهان ) (آنندراج ). مانند چیزی شدن . (فرهنگ رشیدی ). شبیه و مانند شدن و به صفت چیزی متصف شدن . (ناظم الاطباء). مانستن . ماندن . مشاکلت . مشابهت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). المضارعة، با چیزی مانیدن . (زوزنی ). المجانسة، با کسی مانیدن . (تاج المصادربیهقی ). تشابه ، به هم مانیدن . (زوزنی ) :
سراسر به طاوس مانید نر
که جز رنگ چیزی ندارد دگر.

اسدی .


بدان وقت که تن درست بود ترا مانید. (تفسیرکمبریج ، از فرهنگ فارسی معین ). || گمراه شدن . (ناظم الاطباء). سرگردان شدن . (از فرهنگ جانسون ). || فراموش کردن . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
ترجمه مقاله