مانیدن
لغتنامه دهخدا
مانیدن . [ دَ ] (مص ) به معنی گذاشتن و ترک کردن و رها کردن . (ناظم الاطباء). ترک کردن . واگذاشتن . واگذار کردن . رها کردن . ماندن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
بجای هر گرانمایه فرومایه نشانیده
نمانیده است ساوی او کره ٔ اوت مانیده [ کذا ] .
ز خسرو نبد هیچ مانیده چیز
کنون کینه بر کینه بفزود نیز.
چو بندی بر آن بند بفزود نیز
نبود از بد بخت مانیده چیز.
کنون هرچه مانیده بود از نیا
ز کین جستن و جنگ و از کیمیا.
ز تندی گرفتار شد ریونیز
نبوداز بد بخت مانیده چیز.
مراین معدن خار و خس را بجای
بدین خوش علف گله مانیدمی .
|| فروگذار کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فروگذاشتن . عمل نکردن :
ز پندت نبد هیچ مانیده چیز
ولیکن مرا خود پرآمد قفیز.
|| بازماندن ازکاری یا چیزی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
بجای هر گرانمایه فرومایه نشانیده
نمانیده است ساوی او کره ٔ اوت مانیده [ کذا ] .
رودکی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ز خسرو نبد هیچ مانیده چیز
کنون کینه بر کینه بفزود نیز.
فردوسی .
چو بندی بر آن بند بفزود نیز
نبود از بد بخت مانیده چیز.
فردوسی .
کنون هرچه مانیده بود از نیا
ز کین جستن و جنگ و از کیمیا.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 249).
ز تندی گرفتار شد ریونیز
نبوداز بد بخت مانیده چیز.
فردوسی .
مراین معدن خار و خس را بجای
بدین خوش علف گله مانیدمی .
دهخدا.
|| فروگذار کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فروگذاشتن . عمل نکردن :
ز پندت نبد هیچ مانیده چیز
ولیکن مرا خود پرآمد قفیز.
فردوسی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| بازماندن ازکاری یا چیزی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).