ماهرو
لغتنامه دهخدا
ماهرو. (ص مرکب ) ماهروی . آنکه روی وی مانند ماه باشد. (ناظم الاطباء). ماهرخ . ماهروی . زیباروی :
چرا باده نیاری ماهرویا
که بی می صبر نتوان بر قلق بر.
بتان ماهرو با ساقیان سیمتن خواند
پریرویان شنگ و مطربان رودزن خواند.
گروهی ماهرویان را به خدمت برهمن خواند
نگاری ازچگل خواند نگاری از ختن خواند.
در او مسکن ماهرویان مجلس
در او خانه ٔ شیرگیران لشکر.
مجلس نیکو آراسته و غلامان ماهرویان بسیار ایستاده و مطربان همه خوش آواز در میان . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 185). و صد صف غلام و کنیز ماهرو بایستادند. (قصص الانبیاء ص 77). از این جعدمویی ، سمن بویی ، ماهرویی . (سندبادنامه ص 235). مرا به دست غم سپرده و خود با ماهرویان به تماشا و عشرت مشغول شده . (سندبادنامه ص 158).
بر آن ماهرو شه چنان مهربان
که جز یاد او نامدش بر زبان .
به مشکو رفت پیش مشک مویان
وصیت کرد با آن ماهرویان .
هزاران ماهرویان قصب پوش
همه دُر در کلاه و حلقه در گوش .
کنیزکی ماهرو پیشش فرستاد.
ماهرویا مهربانی پیشه کن
سیرتی چون صورت مستحسنت .
سرکوی ماهرویان همه روز فتنه باشد
ز معربدان و مستان و معاشران و رندان .
دامن کشان همی رفت در شرب زر کشیده
صد ماهرو ز رشکش جیب قصب دریده .
فدای پیرهن چاک ماهرویان باد
هزار جامه ٔ تقوی و خرقه ٔ پرهیز.
دم از ممالک خوبی چو آفتاب زدن
ترا رسد که غلامان ماهرو داری .
چرا باده نیاری ماهرویا
که بی می صبر نتوان بر قلق بر.
طاهربن فضل چغانی .
بتان ماهرو با ساقیان سیمتن خواند
پریرویان شنگ و مطربان رودزن خواند.
فرخی .
گروهی ماهرویان را به خدمت برهمن خواند
نگاری ازچگل خواند نگاری از ختن خواند.
فرخی .
در او مسکن ماهرویان مجلس
در او خانه ٔ شیرگیران لشکر.
فرخی .
مجلس نیکو آراسته و غلامان ماهرویان بسیار ایستاده و مطربان همه خوش آواز در میان . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 185). و صد صف غلام و کنیز ماهرو بایستادند. (قصص الانبیاء ص 77). از این جعدمویی ، سمن بویی ، ماهرویی . (سندبادنامه ص 235). مرا به دست غم سپرده و خود با ماهرویان به تماشا و عشرت مشغول شده . (سندبادنامه ص 158).
بر آن ماهرو شه چنان مهربان
که جز یاد او نامدش بر زبان .
نظامی .
به مشکو رفت پیش مشک مویان
وصیت کرد با آن ماهرویان .
نظامی .
هزاران ماهرویان قصب پوش
همه دُر در کلاه و حلقه در گوش .
نظامی .
کنیزکی ماهرو پیشش فرستاد.
(گلستان ).
ماهرویا مهربانی پیشه کن
سیرتی چون صورت مستحسنت .
سعدی .
سرکوی ماهرویان همه روز فتنه باشد
ز معربدان و مستان و معاشران و رندان .
سعدی .
دامن کشان همی رفت در شرب زر کشیده
صد ماهرو ز رشکش جیب قصب دریده .
حافظ.
فدای پیرهن چاک ماهرویان باد
هزار جامه ٔ تقوی و خرقه ٔ پرهیز.
حافظ.
دم از ممالک خوبی چو آفتاب زدن
ترا رسد که غلامان ماهرو داری .
حافظ.