ترجمه مقاله

ماهوی سوری

لغت‌نامه دهخدا

ماهوی سوری . [ ی ِ] (اِخ ) مرزبان مرو، معاصر یزدگرد سوم :
خبر یافت ماهوی سوری زشاه
که از مرز طوس اندر آمد سپاه .

فردوسی .


زماهوی سوری دلش گشت شاد
برو بر بسی پندها کرد یاد.

فردوسی .


شهنشاه از آن خود نه آگاه بود
که ماهوی سوریش بدخواه بود.

فردوسی .


و رجوع به ماهوی و ماهویه و تاریخ گزیده ص 124 و 181 شود.
ترجمه مقاله