ماهیان
لغتنامه دهخدا
ماهیان . (اِ) جمع ماهی است که حوت باشد. (برهان )(آنندراج ) (انجمن آرا). و رجوع به ماهی شود. || جمع ماه است برخلاف قیاس همچو سالیان که جمع سال است . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) :
از این گونه هر ماهیان سی جوان
از ایشان همی یافتندی روان .
کنون ماهیان اندر آمد به پنج
که تا توهمی رزم جویی به رنج .
همان نیز هر ماهیانی دوبار
درم ، شصت گنجی بر او برشمار.
برآمد بر این بر بسی ماهیان
به رنجی نبستند هرگز میان .
زمانه برین نیز چندی بگشت
بر این کار بر ماهیان برگذشت .
تو خواهی که من شاد و خشنود باشم
به سه بوسه ٔ خشک در ماهیانی .
چون دید ماهیان زمستان که در سفر
نوروزمه بماند قریب مهی چهار
اندر دوید و مملکت او بغارتید
با لشکری گران و سپاهی گزافه کار.
از آن کین به دریا درون ماهیان
همی کشته خوردند تا ماهیان .
بر فلان کوه زاهدی هست مبارک ، و اند ماهیان و چند سال است که آنجاست . (کتاب النقض ص 456). و رجوع به قاعده های جمع بقلم دکتر معین ص 24- 25 شود.
از این گونه هر ماهیان سی جوان
از ایشان همی یافتندی روان .
فردوسی (شاهنامه ج 1 ص 5)
کنون ماهیان اندر آمد به پنج
که تا توهمی رزم جویی به رنج .
فردوسی .
همان نیز هر ماهیانی دوبار
درم ، شصت گنجی بر او برشمار.
فردوسی .
برآمد بر این بر بسی ماهیان
به رنجی نبستند هرگز میان .
فردوسی .
زمانه برین نیز چندی بگشت
بر این کار بر ماهیان برگذشت .
فردوسی .
تو خواهی که من شاد و خشنود باشم
به سه بوسه ٔ خشک در ماهیانی .
فرخی .
چون دید ماهیان زمستان که در سفر
نوروزمه بماند قریب مهی چهار
اندر دوید و مملکت او بغارتید
با لشکری گران و سپاهی گزافه کار.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 1 ص 29).
از آن کین به دریا درون ماهیان
همی کشته خوردند تا ماهیان .
اسدی (گرشاسبنامه چ یغمائی ص 297).
بر فلان کوه زاهدی هست مبارک ، و اند ماهیان و چند سال است که آنجاست . (کتاب النقض ص 456). و رجوع به قاعده های جمع بقلم دکتر معین ص 24- 25 شود.