ترجمه مقاله

مبادرت نمودن

لغت‌نامه دهخدا

مبادرت نمودن . [ م ُ دَ / دِ رَ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) پیشی جستن . تعجیل کردن . اقدام کردن به کاری : از فرایض احکام جهانداری آن است که به تلافی خللها... مبادرت نموده شود. (کلیله و دمنه ). لیکن هر که بدین فضایل متحلی باشد اگر در همه ٔ ابواب رضای او جسته آید و در آنچه به فراغ دل او پیوندد مبادرت نموده شود، از طریق کرم و خیر دور نیفتد. (کلیله و دمنه ). به تعجیل تمام مسرعان به امیر خراسان دوانید که ... به جنگ سلجوقیان مبادرت نماید. (سلجوقنامه ٔ ظهیری ، از فرهنگ فارسی معین ).شمس المعالی مبادرت نمود تا گرگان که دارالملک بود از تعرض ایشان نگاه دارد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 66). چون امیر اسماعیل از رحلت سیف الدوله و عزم او به جانب غزنه خبر یافت مبادرت نمود و از بلخ روی به غزنه نهاد... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 192). و رجوع به مبادرت و مبادرت کردن و مبادرة شود.
ترجمه مقاله