ترجمه مقاله

مبشول

لغت‌نامه دهخدا

مبشول . [ م َ ] (فعل نهی ) منع از برهمزدگی و پریشانی باشد، یعنی برهمزده مشو و کسی را نیز برهمزده و پریشان مکن . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || منع از دیدن و دانستن و کارگذاری کردن هم هست . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نهی از مصدر«بشولیدن » = بشلیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به «مبشل » و بشلیدن و بشولیدن در همین لغت نامه شود.
ترجمه مقاله