ترجمه مقاله

متبدل

لغت‌نامه دهخدا

متبدل . [ م ُ ت َ ب َدْ دِ ] (ع ص ) بدل چیزی گیرنده .(آنندراج ). کسی که می گیرد چیزی را عوض چیزی . || دگرگون شده . تبدیل شونده . || آن که واژگون می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبدل شود.
- متبدل شدن ؛ دگرگون گردیدن . تبدیل شدن :
بسیار برنیاید شهوت پرست را
کین دوستی شود متبدل به دشمنی .

سعدی .


بر دوستی پادشاهان اعتماد نتوان کرد و بر آواز خوش کودکان غره نباید بود که آن به خیالی متبدل شود و این به خوابی متغیر گردد. (گلستان ).
ترجمه مقاله