ترجمه مقاله

متبلد

لغت‌نامه دهخدا

متبلد. [ م ُ ت َ ب َل ْ ل ِ ] (ع ص ) دست بر دست زننده . (آنندراج ). دست بر هم زننده . (ناظم الاطباء). || افتاده به سوی زمین . (آنندراج ). افتاده شده بر زمین . (ناظم الاطباء). || فروکش به زمینی که در آن کسی نباشد. (آنندراج ). رسنده به زمینی که در آن کسی نباشد. (ناظم الاطباء). || بلید و کندذهن . (آنندراج ). کندذهن و احمق . (غیاث ). گول و نادان و ابله و کودن . (ناظم الاطباء). || افسرده دل . (آنندراج ). آشفته و حیران و سرگردان و مضطرب و آزرده شده . || مسلط شده بر ملک و ولایت دیگری . (ناظم الاطباء). و رجوع به تبلد شود.
ترجمه مقاله