ترجمه مقاله

متجرد

لغت‌نامه دهخدا

متجرد. [ م ُ ت َ ج َرْ رَ ] (ع مص ) برهنه شدن . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) برهنگی و عریانی :امراءة بضةالمتجرد؛ زن تنک پوست آکنده گوشت وقت برهنگی . فلان حسن المتجرد؛ برهنگی فلان نیکو و خوش آیند است . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). و رجوع به تجرد شود.
ترجمه مقاله