ترجمه مقاله

متدع

لغت‌نامه دهخدا

متدع . [ م ُت ْ ت َ دِ ] (ع ص ) (از «ودع ») تن آسان و آرام و قرار گیرنده . (آنندراج ): رجل متدع ؛ مرد تن آسان فراخ زندگانی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || آن که عضوی از اعضایش دردگین و سایر اندامش صحیح باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || آرام و برقرار و ملایم . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله