ترجمه مقاله

مترس

لغت‌نامه دهخدا

مترس . [ م َ ت َ ] (اِ) چوب کُنده را گویند که در پس در کوچه اندازند تا در گشوده نگردد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). معرب آن المترس می باشد: المترس ، خشبة توضع خلف الباب ، فارسیة؛ ای لاتخف . «قاموس ». منتهی الارب نیز همین قول را آورده است ، مؤلف اقرب الموارد، متراس و مترس (بکسر اول در هر دو) به همین معنی آورده . در قطرالمحیط آمده : المتراس ماتترس به ای تستر من حائط و نحوه من العدو،ج متاریس . و المترس ، المتراس ، خشبة توضعخلف الباب فارسیة و معناه لاتخف معها، والمترسة، المتراس . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). و بالکسر چوب کُنده که در پس در کوچه اندازند تا در گشوده نگردد معرب از مترس فارسی است و به فارسی آن را فدرنگ نیز گویند. ج ، متارس . (منتهی الارب ).المترس المتراس ، چوبی که در پس در نهند این فارسی است و معنی آن چنین است که با بودن آن بیم نداشته باش . (از محیطالمحیط). || [ چوب که ] بر سر کنگره های دیوار قلعه نیز گذارند تا چون غنیم به پای دیوار آید بر سرش زنند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). نیز کنگره های چوبین و یا گلین دیوار قلعه که در هنگام لزوم بر سر دشمن اندازند. (ناظم الاطباء) : حکیمی پسر خویش را پند می داد گفت ای پسر اسب دوست دار و کمان عزیزدار و بی حصار مباش و حصار بی مترس . گفت ای پدر اسب و کمان دانستم حصار و مترس از کجا؟ گفت حصار مبارز است و مترس زره . (نوروزنامه ).
بدان حصار گروهی پناه برده همی
ز ترس قالب بی روح چون مترس حصار.

اثیراخسیکتی (از آنندراج ).


|| صورتی را نیز گویند که مزارعان در کشتزار و زراعت سازند بجهت دفع جانوران زیانکار. (برهان ). صورتی که برای رمانیدن جانوران در کشتزار نصب کنند و داهول نیز گویندو صاحب قاموس گوید که فارسی است . (انجمن آرا) (آنندراج ). شکلی که در کشتزار سازند از برای دفع جانوران زیانکار. (ناظم الاطباء) :
شرابم آشکار ده که مرد ترس نیستم
به حفظ کشت عمر خود کم از مترس نیستم .

قاآنی (دیوان چ معرفت ص 377).


ترجمه مقاله