ترجمه مقاله

مترسل

لغت‌نامه دهخدا

مترسل . [ م ُ ت َ رَس ْ س ِ ] (ع ص ) نامه فرستنده . (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). || نامه نویسنده . (ناظم الاطباء). دبیر. نویسنده : فصلی در همان روز اتفاق بیاض افتاد در حسن معاشرت و آداب محاورت در لباسی که متکلمان را بکار آید و مترسلان را بلاغت بیفزاید. (گلستان ، کلیات سعدی چ فروغی ص 8). و رجوع به ترسل شود. || هر آن که چیزی را به فراغت می کند. (ناظم الاطباء). آهسته و گرانبار. (از منتهی الارب ).
ترجمه مقاله