ترجمه مقاله

متشبع

لغت‌نامه دهخدا

متشبع. [ م ُ ت َ ش َب ْ ب ِ ] (ع ص ) به تکلف سیر نماینده خود را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که خود را به تکلف سیر می نماید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خویشتن آرا به زیادت از وسع خود و نازنده بدان و فی الحدیث : المتشبع بما لا یملک کلابس ثوبی زور. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). آن که خویشتن را به زیادت از وضع خود می آراید و بدان می نازد. (ناظم الاطباء). || آن که بسیار و باربار می خورد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تشبع شود. || تفتیش کننده با کوشش و جد و جهد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || صیاد کارآزموده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
ترجمه مقاله