ترجمه مقاله

متضیف

لغت‌نامه دهخدا

متضیف . [ م ُ ت َ ض َی ْی ِ ] (ع ص ) مهمان . (آنندراج ). مهمان شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آفتاب که به غروب نزدیک شود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نزدیک به غروب آفتاب خمیده و میل کرده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تضیف شود.
ترجمه مقاله