ترجمه مقاله

متعبد

لغت‌نامه دهخدا

متعبد. [ م ُ ت َ ع َب ْ ب ِ ] (ع ص ) عبادت کننده و بسیار عبادت کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). پارسا و بسیار متدین و دیندار. (ناظم الاطباء) : یکی از متعبدان شام سالها در بیشه ای عبادت کردی ... (گلستان ). یاد دارم که در ایام جوانی متعبد بودمی و شبخیز. (گلستان ). || به تکلف عبادت کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شتر سرکش . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که خسته می کند ستور را از دواندن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعبد شود.
ترجمه مقاله