ترجمه مقاله

متعدی

لغت‌نامه دهخدا

متعدی . [ م ُ ت َ ع َدْ دی ] (ع ص ) (از «ع دو») ستمگر و ظالم .(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : و زجر متعدیان و آرامش اطراف به سیاست منوط. (کلیله و دمنه ). || کسی یا چیزی که بگذرد و تجاوز کند از دیگری . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). تجاوزکننده از حد خود. (آنندراج ) :
دفع اجانب را جدی شویم
لازم اگر شدمتعدی شویم .

بهار.


|| بیماریی که سرایت کند از یکی به دیگری . (ناظم الاطباء). و رجوع به متعدیة شود. || به اصطلاح علم صرف و نحو، فعلی را گویند که معنی آن از فاعل تجاوز کند و به مفعول برسد و ضد آن ، لازم است که معنی آن فقط به فاعل تمام شود و مفعول نخواهد. (آنندراج )(غیاث ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله