ترجمه مقاله

متعسر

لغت‌نامه دهخدا

متعسر. [ م ُ ت َ ع َ س س ِ ] (ع ص ) دشوار. (آنندراج ). سخت و دشوار و مشکل . (ناظم الاطباء).
- متعسرالحصول ؛ کاری که حصول آن سخت و دشوار باشد. (ناظم الاطباء).
- متعسرالمرور ؛ جایی که عبور از آن سخت و مشکل باشد. (ناظم الاطباء).
|| محال . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || درماندگی سخت و شدید. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعسر شود.
ترجمه مقاله